تقدیم به دوست هنرمندم تاراز علی بازی
نزن نگاه کن منم
در کنار اولین پروازم ایستاده ام
نزن نگاه کن منم
پاییز یادت نیست
دست در گردن احساس
عکس گرفتیم یادگاری
منم نزن
عاشقانه هایی که آورده ام
هنوز آبی اند
آی فرمان آ تش ندهید
منم
نگاه کن هنوز بادبادک کودکیم
در تابستان کودکییم
در آسمان کودکیم
پرواز می کند
آتش نکنید
که دلم کمی دور تر از
انگشت به ماشه رفته شما
آتش گرفته است
وای خدای من
منم نزنید
من در این پاییز
که آرام آرام می رود
ایستاده ام
با دستانی بسته
چشم هایی باز
هر شب
ستاره من
در کنار دب اکبر است
منم نزنید
صدای آتش می آید
و قلبم آرام، آرام می گیرد
کاش می دانستند
من فقط عاشقانه هایم را
جار می زنم
کاش می دانستند
دست هایم ظرافت نوازش را
سال هاست فراموش کرده اند
من غربت نشین پروانه های تو بودم
دلم برای نوازش پروانه هایت
تنگ می شود
برای دوست خوبم حمید ابراهیمی
این روزها
تنها کوههایی که به هم نمی رسند آدمند
آدم، نمای دوریست در دستهای دیگری
پا پس کشیده تا برود نمی رود
نمی روم تا تویی هست
دوستی که دارم
تنهایی ام را
به او صرف می کنم
بفرمایید کمی داغ است
من یه کمی مونده از حسااااااااااااااااااااااااااااااااااادت به علی بازی بمیرم!
سلام .اصلاْ یادی از ما نمیکنی خیلی ازت دلخورم .این رسمش نشد
تازه اینم بگم نوشتت خیلی خوب بود .ولی این دلیل نمیشه فراموش کنم
من غربت نشین پروانه های تو بودم دلم برای نوازش پروانه هایت تنگ میشود
و کاش کمی دلت برایم تنگ میشد.....................
سلام خوشحال شدم وقتی نگاهم به کلماتت افتاد
این روزها فرصتی برای مهرورزی نیست شاید به اندازه ی دقیقه ای ثانیهای...
روزها میگذرد افسوس بدون اینکه بدانیم چه میکنیم...
اه...........................
سلام دوست من
چرا نمی شعری .....حتمن ادامه ای برای دویدن نداری .....ها
ببین عزیز مهربان ما میان کسانی قسمت شده ایم که خیلی هم بیراه نمی روند
مثلن همین آقای .... خانم... بله من یادم نیست شما می آورید یادی
سلام دوست عزیز
به دیدار ما هم بیاور لطف کلامت را
شعر جدیدتون رو بذارین دیگه!
من هم فقط می توانم عاشقانه هایم را جار بزنم. ستاره من از دب اکبر هم دورتر است!
این شعر رو با اجازه لینک کرم.